♥▓..:(setayesh):..▓♥
ashegoneh
آن دوست که عهد دوستداران بشکست
نظرات شما عزیزان:
می رفت
و منش گرفته ، دامان در دست
می گفت
که بعد از این به خوابم بینی
پنداشت
که بعد از او مرا خوابی هست...
:)
طپش های قلبم حتی نای رقابت با دقیقه ها را هم ندارد
می روم ....
می روم و زیر لب بر سکوت کوچه ناسزا می گویم
خدا را می خوانم
خدایا.....
سرای محبت کجاست ...؟
ولی باز جز سکوت کوچه
جوابی نمیشنوم ...............
نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه, ساعت
22:42 توسط amir_ashegh
Design By : P I C H A K . N E T |