فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

♥▓..:(setayesh):..▓♥

♥▓..:(setayesh):..▓♥

ashegoneh

سلام به همهی عاشق ها و دوستان عزیز 

این وبلاگ قبل از همه چیز تقدیم به عشقم

عاشق بودن خودم رو نشون بدم

شما هم امید وارم برای دلگرمی منم شده هر روز یه سری به من بزنین

دوستون دارم

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

javahermarket

نوشته شده در 1 فروردين 1398برچسب:,ساعت 1:0 توسط amir_ashegh|

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت 16:4 توسط amir_ashegh|

امروز تولد عشقمه

از همین جا بهش تبریک می گممممممممممممممم

تولدت مبارککککککککککک

javahermarket

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:7 توسط amir_ashegh|

قلبـَــم را مومیایـی خواهـَــم كرد ؛


تا از عِشـق ابدیتـی بـِسازَم


کــِ در تاریـخ ، ماندگـار شـَوی

...



اینطور نمیشود


باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد


غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....



اشک هايم را روي نامه اي عاشقانه ،

با قطره چکان جعل مي کردم !

خاطرم آمد ...

شايد دلتنگ خنده هايم باشي .

ببخش اگر اين روز ها

عشق با گريستن اثبات مي شود !!!



يـــــــــــــــــك فــــــنـــــــجان بـــــــــــــــــــاران ؛

با طـــــــــعـــــــم خـــــــــــــاطـــــــــ ــره . .

لــــطفا. . . .



حـرفی نـدارم …

مـن حـاضـرم حـتی جـانم بـه لبـم رسـد …!

اگـر جـانم تـو بـاشی …



بی تو

روزگارم را سیاهی ول نمی کند

موی سرم را

......

سپیدی



بگذار که ماهت باشم

حتی

...

در محال

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 11:22 توسط amir_ashegh|

 

طی سالها زندگی بر روی کره خاکی و مابین مخلوقات مختلف ، شاید به این نتیجه رسیده باشیم که ؛

 

عشق خالص و یا علاقه شدید قلبی خاص آدمهاست و تازه اونهم کسانیکه با ابراز عواطف و احساساتشون

 

تونستن این گوهر رو در خودشون بارور کنن. اما عجایب دنیا درست جاهائی برای ما عجیب میشن که

 

تصورشون روهم نمیکنیم ، وگرنه وجود دارن و ما از وجودشون بیخبریم !

 

درست مانند حکایت فوق العاده زیبا و حیرت آور عشقی که بین یک انسان و یکی از خشن ترین و

 

مخوف ترین جانداران کره زمین رقم خورده و درکمال تعجب باید بهتون بگم : آره ، این عشق وجود داره!

 

 

نشستن در یک قایق 3.8 متری و تماشای یک سفیدی بزرگ 4 متری که بهت نزدیک میشه واقعاً هیجان آوره!

 

"آرنولد پوینتر" ماهیگیر حرفه ای از جنوب استرالیا ، یک کوسه سفید بزرگ رو که در تور ماهیگیریش

 

 گیر کرده بود از مرگ حتمی نجات داد. حالا اون یه مشکلی داره :

 

میگه که : " 2 ساله که اون من رو تنها نمیذاره. هرجا میرم دنبالم میاد و حضورش تمام ماهیها

 

 رو می ترسونه. نمی دونم چیکار باید بکنم."

 

خیلی سخته که از دست یک کوسه 17 فوتی خلاص بشی وقتی که کوسه های سفید

 

تحت حمایت کنسرواسیون حیوانات وحشی قرار دارن ، اما یک علاقه دوطرفه بین

 

"آرنولد" و "سیندی" ایجاد شده. آرنولد میگه : "هروقت قایق رو نگه میدارم اون میاد به طرفم

 

، اون به پشتش می چرخه و میذاره شکم و گردنش رو نوازش کنم، خرخر میکنه، چشماش

 

 و می گردونه و باله هاش رو بالا و پایین میکنه و با خوشحالی به آب ضربه میزنه..."

ک کوسه ..

 

یک مرد ..

 

و یک قلب سپاسگذار بخاطر نجات جان من !


javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:داستان"داستان عاشقانه,ساعت 11:16 توسط amir_ashegh|




آواز عاشقانه ي ما در گلو شكست
حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

قیصر امین پور

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 11:15 توسط amir_ashegh|

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.

بین راه سرموضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.

یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد

ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت:

امروز... بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.

آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.

تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛

لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.

بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.

دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا

این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!

دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند

ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادهاببرد

---

متاسفانه توی جامعه امروز بر عکس شده خوبی ها رو زود فراموش می کنیم و بدی های هم همیشه توی ذهمنون هست

و خودمون رو با این مسائل خسته تر و روحمون رو آزرده خاطر می کنیم.

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:داستان"داستان عاشقانه,ساعت 11:13 توسط amir_ashegh|


08vp3s1hp1svbuusb.jpg



http://kocholo.org/img/images/8heo6qkn3nfftkgqdrwd.jpg

http://kocholo.org/img/images/jsxoozgthptxv6gpcg47.jpg



http://kocholo.org/img/images/muavczxinosty4ue0mv.jpg

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:عکس"عکس عاشقانه"والپیپر عاشقانه"عکس رمانتیک,ساعت 11:12 توسط amir_ashegh|

نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری

نمـیدونـی چـه آشـوبـم ... از این آرامـش خونــــه
از ایـن رویــای شیرینی ... که میدونم نمی مـونــه

چقد این حس من خوبه ... همین که از تو میمیرم
همین که هر نفس امشب ... هوامو از تو میگیرم



نیمــه ی گـمشــده ام نیستـی که بـا نیمـه ی دیگــر به جستجویت بر خیزم...

تـــو... تمـام گمشـده ی منــی ! تمــام گـمـشــده ی من ... !



فرارم از تو است

و قرارم در تو

برانی ام به که رو کنم؟!

نخوانی ام به که خو کنم؟!



ميگويند از تو ننويسم

در خون من گردهمايی لبخندهای تو برپاست

اين را چه کسی ميتواند بفهمد؟!



ديگـــر دلـَــ ــ ــم در تن ــَم بنــــ ــد نمی شــــود

به دادَمــ بــــرس . . . !



خیلیـ سخته اون كسیــــ ـــــــ كه گفتـ

واسه چشاتـــــ میمیره

بره و دیگه سراغیــ از تو و نگات نگیرهــــــ

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 11:9 توسط amir_ashegh|

در اين دنياي وانفسا كدامين تكيه گاه را تكيه گاه خويش سازم



نمي دانم خداوندا...نمي دانم



دراين وادي كه عالم سر خوش است و جاي خوش دارد



كدامين حالت و حال و دل عالم نصيب خويشتن سازم



نمي دانم خداوندا



به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم



و مي گريم خداوندا



دگر گيجم خداوندا



خداوندا تو راهم ده پناهم ده



اميدم ده خداوندا كه ديگر نا اميدم من و مي دانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي بس ستم بار است



وليكن من كه مي دانم



دگر پايان پايانم



و مي دانم كه آخر بغض پنهاني مرا بي جان و تن سازد



چرا پنهان كنم دردم؟



چرا با كس نگويم من؟



چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟



همه ياران به فكر خويش ودر خويش اند گهي پشت وگهي پيش اند



ولي در انزواي اين دل تنهاچرا ياري ندارم من كه دردم را فرو ريزد؟



دگر هنگامه تركيدن اين درد پنهان است



خداوندا نمي دانم نمي دانم



ونتوانم به كس گويم... نمي دانم خداوندا



فقط مي سوزم ومي سازم وبادرد پنهاني



بسي من خون دل دارم ولي بي آب وگل دارم



به پوچي ها رسيدم من



به اين دوران نامردي رسيدم من



نمي دانم...



نمي جويم...



نمي پرسم...



نمي گويند...



نمي جويند...



جوابي را نمي دانند...



سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند



چرا من غرق در خويشم؟



چرا بي گانه از خويشم؟



خداوندا رهايي ده



كلام آشنايي ده



خداوندا آشنايم ده... خداوندا پناهم ده...اميدم ده...



خداوندا در هم شكن اين سد راهم را كه ديگر خسته از خويشم



كه ديگر بي پس و پيشم



فقط از ترس تنهايي



هر از گاهي چو درويشم و صوتي زير لب دارم



وبا خود ميكنم نجواي پنهاني...كه شايد گيرم آرامش



ولي ان هم علاجي نيست



و درمانم فقط درمان بي درديست



و آن هم دست پاك ذات پاكت را نيازي جاوداني ست

خداوندا نمي دانم

javahermarket

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مطلب"مطلب عاشقانه,ساعت 10:51 توسط amir_ashegh|



Design By : P I C H A K . N E T



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد